ویژگی کسی که بیهوده و بی سبب مردم را می کشد، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه برای مثال جهان سوز و بی رحمت و خیره کش / ز تلخیش روی جهانی ترش (سعدی۱ - ۵۶)
ویژگی کسی که بیهوده و بی سبب مردم را می کشد، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه برای مِثال جهان سوز و بی رحمت و خیره کش / ز تلخیش روی جهانی تُرُش (سعدی۱ - ۵۶)
چینه ساز. آنکه دیوار از رده های گل برآرد. بنائی که کار او ساختن چینه است. آنکه دیوار گلی کند. بنّا که چینه کشد. که چینه برآرد. که دیوار گلی سازد. که چینه کند باغ و خانه و جز آن را. دیوارگر. (یادداشت مؤلف). در منتهی الارب در ذیل کلمه رهّاص آمده است: دیوار گلین ساز. و در المنجد چنین آمده: الرهص من الحائط: اول صف منه الطین الذی یبنی به والرهّاص عامله
چینه ساز. آنکه دیوار از رده های گل برآرد. بنائی که کار او ساختن چینه است. آنکه دیوار گلی کند. بنّا که چینه کشد. که چینه برآرد. که دیوار گلی سازد. که چینه کند باغ و خانه و جز آن را. دیوارگر. (یادداشت مؤلف). در منتهی الارب در ذیل کلمه رهّاص آمده است: دیوار گلین ساز. و در المنجد چنین آمده: الرهص من الحائط: اول صف منه الطین الذی یبنی به والرَهّاص عامله
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی: جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما. خاقانی. از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی زمانه از همه خونریزها پشیمان است. خاقانی. عشق خود بی خشم در وقت خوشی خوی دارد دمبدم خیره کشی. مولوی. جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار او جورکشی خوی من. سعدی
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی: جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما. خاقانی. از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی زمانه از همه خونریزها پشیمان است. خاقانی. عشق خود بی خشم در وقت خوشی خوی دارد دمبدم خیره کشی. مولوی. جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار او جورکشی خوی من. سعدی
آنکه سینه را بر زمین یا چیز دیگر بساید. (آنندراج) (بهار عجم). آنکه به سینه راه رود: چون ابر بهاری بزمین سینه کش آید شوکت شده از بس که گران بار نگاهم. محمد اسحاق شوکت (از آنندراج). - سینه کش رو به آفتاب، در معرض آفتاب. (فرهنگ فارسی معین). - سینه کش کوه، شیب تند و تیز کوه. (فرهنگ فارسی معین)
آنکه سینه را بر زمین یا چیز دیگر بساید. (آنندراج) (بهار عجم). آنکه به سینه راه رود: چون ابر بهاری بزمین سینه کش آید شوکت شده از بس که گران بار نگاهم. محمد اسحاق شوکت (از آنندراج). - سینه کش رو به آفتاب، در معرض آفتاب. (فرهنگ فارسی معین). - سینه کش کوه، شیب تند و تیز کوه. (فرهنگ فارسی معین)
بی باک. ظالم. آنکه بدون جهه و سبب و تقریب و بابیرحمی مردم کشد. ضعیف کش. بی نواکش. آزارکننده مردم. (از ناظم الاطباء) : خیره کشا بدمنشا ظالما این همه نیکان مکش و بد مکن. خاقانی. این خیره کشی ست مارسیرت و آن زیربری است موش دندان. خاقانی. من از این خیره کش فراق هنوز دیت وصل نستدم دریاب. خاقانی. گفت فلان پیر ترا درنهفت خیره کش و ظالم و خونریز گفت. نظامی. جهانسوز و بیرحمت و خیره کش ز تلخیش روی جهانی ترش. سعدی. گهش جنگ با عالم خیره کش گه از بخت شوریده رویش ترش. سعدی. بوالعجب بود که نفسی بمرادی برسید فلک خیره کش از جور مگر بازآمد. سعدی. چشمش بتیغ غمزۀ خونخوار خیره کش شهری گرفت قوت بیمار بنگرید. سعدی
بی باک. ظالم. آنکه بدون جهه و سبب و تقریب و بابیرحمی مردم کشد. ضعیف کش. بی نواکش. آزارکننده مردم. (از ناظم الاطباء) : خیره کشا بدمنشا ظالما این همه نیکان مکش و بد مکن. خاقانی. این خیره کشی ست مارسیرت و آن زیربری است موش دندان. خاقانی. من از این خیره کش فراق هنوز دیت وصل نستدم دریاب. خاقانی. گفت فلان پیر ترا درنهفت خیره کش و ظالم و خونریز گفت. نظامی. جهانسوز و بیرحمت و خیره کش ز تلخیش روی جهانی ترش. سعدی. گهش جنگ با عالم خیره کش گه از بخت شوریده رویش ترش. سعدی. بوالعجب بود که نفسی بمرادی برسید فلک خیره کش از جور مگر بازآمد. سعدی. چشمش بتیغ غمزۀ خونخوار خیره کش شهری گرفت قوت بیمار بنگرید. سعدی
دیوکش. نام خاندانی از علماء بمرو. سبب تسمیه آنان به دیوه کش آن است که آنان شغل ابریشم می ورزیدند و کرمهای ابریشم را به آفتاب می کشتند چه بفارسی کرم قز را دیوه گویند. (از انساب سمعانی)
دیوکش. نام خاندانی از علماء بمرو. سبب تسمیه آنان به دیوه کش آن است که آنان شغل ابریشم می ورزیدند و کرمهای ابریشم را به آفتاب می کشتند چه بفارسی کرم قز را دیوه گویند. (از انساب سمعانی)
هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است. و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام، جوشانیدۀ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند
هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است. و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام، جوشانیدۀ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند
حامل گیوه، شخصی که چون کفشها را از پا در آورند باو سپارند (مخصوصا در بقعه ها و مزارات) : تا کی ز دست بینیت ای غول گیوه کش از روی این و آن بملامت خجل شوم. (شفایی آنند. لغ)، کسی که بر زیره چرمی یالته یی گیوه رویه بافته از ریسمان پنبه یی کشد و آنرا بصورت پا افزار درآورد گیوه دوز
حامل گیوه، شخصی که چون کفشها را از پا در آورند باو سپارند (مخصوصا در بقعه ها و مزارات) : تا کی ز دست بینیت ای غول گیوه کش از روی این و آن بملامت خجل شوم. (شفایی آنند. لغ)، کسی که بر زیره چرمی یالته یی گیوه رویه بافته از ریسمان پنبه یی کشد و آنرا بصورت پا افزار درآورد گیوه دوز